فصل اول‌: روزگاری خانه هامان سرد بود، بردن نفتِ زمستان درد بود، یک چراغ و الور و یک گِرد سوز، زیرکرسی بالحافی دست دوز، خانواده دور هم بودن همه، در کنار هم میاسودن همه، روی سفره لقمه نانی تازه بود، روی خوش درخانه بی اندازه بود، گر برای مرد، زن نامرد بود، صدتفاوت بین زن تا مرد بود، آن قدیما عاشقی یادش بخیر، عطر و بوی رازقی یادش بخیر، عصر پست و تلگراف و نامه بود، روزگار خواندن شهنامه بود، تبلت و لپ‌تاپ و همراهی نبود، عصر دلتنگی و بی‌تابی نبود
فصل دوم: قلبهامان اندک اندک سرد شد؛ رنگ وروی زندگیمان زرد شد؛ بینی ِخیلی کِسا باطل شدند؛ باپروتز بعضیا خوشگل شدند؛ عصرساکشن آمد و لاغر شدیم؛ درخیال خود چقد بهتر شدیم؛ میوه هم گلخانه‌ای شد عاقبت؛ آب هم پیمانه‌ای شد عاقبت
فصل سوم: عصر نت شد، عصر پی‌ام، عصر چت؛ عصرایرانسل، فراوانی خط؛ عصر آدم‌های بد، بی‌مایه، شارژ؛ عصر تلخ خودفروشی با یه شارژ؛ عصر مرفین و ترامادول..دوا باکراک و شیشه رفتن به فضا؛ عصر آقایان آرایش شده؛ عصرخانمهای پالایش شده؛ وای براین عصر تلخ بی‌کسی؛ عصرتلخ استرس...دلواپسی.... به کجا میرویم اینچنین.......؟؟؟؟!!!!
بهار