نکته اى که در اینجا وجود دارد این است که ما براى ساختن یک تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روش هاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملت ها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزهگرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزهگرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى به مجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههاى غرب و توطئهى غرب و دشمنى غرب مىآید، حمل می کنند بر غربستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسىشده است. تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که به ظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکنندهى فرهنگ هاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگ هاى بومى را نابود کردند، بنیان هاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملت ها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مکاتباتِ دستگاههاى حکومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیت هاى برجسته، با زبان فارسى انجام می گرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسى را رائج کردند.
شبهقارهى هند که یکى از کانون هاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غریب است؛ اما زبان انگلیسى، زبان دیوانى است؛ مکاتبات دولتى با انگلیسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسى است - باید انگلیسى حرف بزنند - این تحمیل شده. در همهى کشورهائى که انگلیسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسى را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسى که در هند رائج بود، به وسیلهى خود هندىها استقبال شد؛ شخصیت هاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همین زمانِ اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعراى زیادى در هند بودند که به فارسى شعر می گفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوى، بیدل دهلوى - که اهل دهلى است - و بسیارى از شعراى دیگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروفتر از شعر به هر زبان دیگرى است. ما مثل انگلیسها که انگلیسى را در هند رائج کردند، زبان فارسى را رائج نکردیم؛ فارسى با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعى رائج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معین کردند ... غربىها آنجائى که توانستند، بنیان هاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. در مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به برکت مجاهدت یک عده از بزرگان، انگلیسها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادى را عامل خودشان کردند. اگر قرارداد 1299، یعنى 1919 میلادى - که معروف به قرارداد وثوقالدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضى از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمی شد و این قرارداد عملیاتى می شد، استعمار ایران حتمى بود - مثل هند - مردانى نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیلهى عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوى و تقویت او و گذاشتن روشنفکران وابستهى به غرب در کنار او - که باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل کردند. بعضى از وزرا و نخبگان سیاسى دستگاه پهلوى که جنبهى فرهنگى داشتند، اینها عامل غرب بودند براى دگرگون کردن فرهنگ کشورمان؛ و هرچه توانستند، کردند؛ یک مقولهاش مسئلهى کشف حجاب بود، یک مقولهاش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از کشور بود، و مقولات فراوان دیگرى که در دوران رضاخان پهلوى دنبال می شد. فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویتزدائى می کند؛ هویت ملت ها را از بین می برد. فرهنگ غربى، ذهن ها را، فکرها را مادى می کند، مادى پرورش می دهد؛ هدف زندگى می شود پول و ثروت؛ آرمان هاى بلند، آرمان هاى معنوى و تعالى روحى از ذهن ها زدوده می شود. خصوصیت فرهنگ غربى این است. یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است؛ گناههاى جنسى را عادى می کنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض می کنند که چرا او با همجنسبازى مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا می رسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر. فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیینکننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجهى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سال هاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کردهایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید به تدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگسازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگسازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
سبک زندگی اسلامی از نگاه مقام معظم رهبری