در زمان امام صادق (ع) نام شخصی به تقوا و دیانت شهره یافته بود. درحضور امام صادق نیز از وی تعریف می کردند. امام به صورت فردی ناشناس به دیدن او رفتند ، مشاهده کردند که مردم ساده وعوام اطراف او را گرفته اند ، تا این که مردم از اطراف او رفتند ، وی به تنهایی راهی را پیش گرفت ، امام هم به دنبال او روان شدند تا رفتار او را ببینند و این که چگونه مردم را جذب خویش کرده است؟ آن مرد جلوی نانوایی ایستاد و تاصاحب دکان را غافل دید ، آهسته دوعدد نان برداشت ودرزیر لباس خود پنهان کرد ورفت ، پس از مقداری راه رفتن به یک میوه فروش رسید ، آن جا هم آهسته دوعدد انار برداشت و پنهان کرد و به راه افتاد ، حضرت صادق (ع) مشاهده کرد که آن مرد به سراغ مریضی رفت و نان ها و انارهارا به او داد و برگشت، امام خود را به او رساندند و به وی فرمودند :«کار بس عجیب مشاهده کردم؛ چرا چنین رفتاری کردی؟»ادامه داستان در ادامه مطلب... آن مرد نگاهی به چهره حضرت کرد و گفت :«گویا شما جعفربن محمدهستید؟» حضرت فرمود:«آری! من جعفربن محمد هستم» آن مرد گفت:« شما فرزند پیامبر خدایی و از لحاظ شرافت نسبی دارای مرتبه ای بلند ؛ اما ، چگونه نمی دانی که خداوند در قرآن می فرمایدhمن جاء بالحسنه فله عشر امثالهاh هر کسی کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش می برد و باز می فرمایدh من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلهاh هر کسی کار زشتی انجام دهد فقط به اندازه همان یک گناه کیفر می بیند ، بنابراین با این حساب ساده من چهار گناه کردم چون دوعدد نان و دوعدد انار دزدیده ام اما در مقابل انفاق آنها چهل ثواب کردم در نتیجه 36 حسنه برایم باقی می ماند. امام (ع) سخت برآشفت و فرمود:«مرگت باد ! مگر آیه قران را نشنیده ای که می فرماید:hانما یتقبل الله من المتقینh خداوند فقط عمل پرهیزکاران را می پذیرد. پس هنگامی که دونان و دوانار را سرقت کردی چهار گناه برایت نوشته شد و چون انها را به غیر صاحبانش دادی چهار گناه دیگر برایت ثبت شد ؛ پس تو با این رفتار جاهلانه هشت گناه انجام دادی و هیچ ثوابی نبردی . امام صادق(ع) این ماجرا را برای دوستان خود تعریف کرد و در پایان فرمودند :« چنین تفسیرها و توجیهات جاهلانه و نابخردانه در امور دینی خود و دیگران را گمره می کند.منبع: کتاب روزی حلال (تاثیر مال و لقمه حلال و حرام بر سرنوشت انسان) از محمدعلی قاسمی